كوروش كشوردوستكوروش كشوردوست، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

پادشاه زندگي ما(كوروش كشوردوست)

عاشق اب بازی

این روزها شدیدا عاشق اب و اب بازی شدی . یعنی دیگه یواشکی میریم دستشویی و حموم که اگر بفهمی گریه رو سر میدی و میخای تو رو هم ببریم . دیروز بردمت حموم موقعی که میخاستم بدمت به بابایی انقد گریه کردی که حد نداشت . اینم داستان اینروزهای ما .در ضمن اینکه با رادین رفتید اتلیه برای عکس های یکسالگیت ولی انقد شلوغ کردید و اونجا رو به هم ریختید که داشتند بیرونمون میکردن .    ببینید برای اب بازی از ته دل میخنده . فدای خنده هات ...
26 آذر 1393

من يك ساله شدم

پسرم  سلام عزیزم  از دیشب ساعت 11 هر دقیقه اش رو بیاد سال گذشته سپری کردم و قدرت بی نهایت خداوند رو سپاس گفتم . اخه پارسال روز 22 ساعت 11 دردام شروع شد .   انقد سرم شلوغ بود اين چند روز اومدم به مناسبت تولدت خط بالا رو نوشتم و رفتم ، تولدت رو تو دي ميگيريم به صورت مفصل با تم زنبوري كه در حال تهيه و تداركش هستم، ولي روز تولدت به اصرار بابايي كهزيهرجشن كوچيك داشته باشيم با حضور خاله ها و ماماني و بقيه يه مهموني كوچيك گرفتيم، خيلي خوش گذشت مدام خاطرات پارسال رو دوره كرديم، انشالله همه شاد باشن ، و شما هزار ساله بشي پسرم عاشقتم ، ...
23 آذر 1393

عشق مامانی توپسرم

این روزها به شدت شیرین شدی جوری که دیگه دوریت برای همه عذابه اگر دو سه روز مامانی وخاله ها نبیننت سریع میان خونمون ومیگن دلمون واسه پسرمون تنگ شد ه. راستی سیسمونی خاله منصوره رو همه از قشم براش خریدم . خیلی قشنگه مبارک نی نی کوچولوش باشه . امیدوارم با شادی همیشه زندگی کنی خوشجلم. ...
16 آذر 1393

ما از سفر برگشتیم

سلام دوستان عزیزم .  از غیبت ده روزم عذرخواهی می کنم . البته باید بگم جای همه خالی بود و مسافرت به جنوب رو تو این فصل به همه توصیه میکنم . علی الخصوص نی نی کوچولو دارها . اب و هوا عالی واسه شن بازی کنار دریا و هوا برای خرید عالی .  البته ما فقط روز اول رو قرار گذاشتیم خرید کنیم و روز اول بازار رو ترکوندم و چند تا عکس براتون میزارم تا شما هم به هوس بیافتین و برید خرید قشم .    و..... اول قرار بود بریم ترکیه و لی سرمای هوا نزاشت و بابایی که قول داده بود ما رو ببره به مسافرت کیش رو پیشنهاد کرد ولی مامانی که همش فکر خرید بود پاشو کرد تو یه کفش و قشم رو ترجیح داد .  روز اول به خرید از درگها...
16 آذر 1393

براي پسرم

فرزندم ، اينقد عاشقت هستم كه حتي اگر ساعتي ازت دور باشم قلبم ميگيره، دلم برات خيلي تنگ ميشه ، شبا وقتي ميخابي دلم ميخاد بيدارت كنم تا باز صداي خنده هاتو بشنوم،  براي تولدت بيقرارم ، هزار تا برنامه دارم ، هزار تا تم ، هزار جور فكر، البته خيلي وقت دارم ولي استرس منو ول نميكنه، در ضمن اينكه استرس سفرمون هم بهش اضافه شده، همش ميترسم تو سفر اذيت بشي ، يا نتونم زياد برم بازار ، اخه تو تركيه بازاراش صبح كه بري به زحمت ميشه تا شب دراومد ، واي كه چقدر خريد دارم من،  خدا كنه همه چيز به خوبي پيش بره،     
1 آذر 1393
1